یک بخشی رو داشتم در کتاب Originals نوشته‌ی Adam Grant میخوندم که برام خیلی جالب بود و تصمیم گرفتم با شما هم به اشتراک بگذارم.

آدام گرَنت در کتابش میگوید هنگامی که ما انسان ها با یک کار خیلی سخت برخورد میکنیم که انجامش از توانایی ما خارج است، یکی از 4 راه زیر را انتخاب میکنیم:

1. کاملا تسلیم و از انجام آن کار منصرف میشویم.
2. سعی میکنیم برای انجام کار از بقیه کمک بخواهیم و راه های جدیدی رو برای انجام اون کار پیدا کنیم.

3. به آن کار کم محلی میکنیم. یعنی اینکه کاملا از انجام اون کار دست نمیکشیم و برای انجامش تلاش میکنیم. ولی در واقع انرژی خیلی کمتری برای انجامش میگذاریم.
4. به انجام آن کار با همان انرژی قبلی، صرف نظر از تمام شکست های قبلیمان ادامه میدهیم!


من خودم بیشتر مواقع راه شماره 2 رو انتخاب میکنم. هنگامی که به بن بست میرسیم، یکی از مهمترین کار ها اینه که از بقیه در انجامش کمک بخواهیم. بعضی مواقع، افراد مسائل رو از جهاتی میبینند که ما نمیبینیم. دیدگاه های جدید همیشه به حل مشکلات و انجام کار ها به ما کمک میکنه و شکی در این نیست.

برای من نکته ای که خیلی جالب بود، تفاوت بین راهِ شماره 1 و 4 بود. من دوستانی رو میشناسم که برای مدت زیادی برای رسیدن به یک هدف تلاش میکنند ولی به آن نمیرسند. در اینجا سوالی که پیش میاید این است که چقدر دیگر این دوستان باید برای رسیدن به آن هدف واحد تلاش کنند؟ اگر راه دوم پاسخگو نبود، بین تسلیم شدن یا تلاش بیهوده باید کدام رو انتخاب کنند؟

بگذارید براتون یک مثال بزنم. فرض کنید که فردی دوست دارد پزشک شود. این فرد درس میخواند و کنکور میدهد. ولی رتبه مورد نیاز رو برای پزشکی نمی آورد. یک سال دیگر پشت کنکور میماند و دوباره با کمک معلم ها، خانواده و دوستان تلاشش را بشتر میکند و کنکور میدهد، ولی باز هم در رشته پزشکی قبول نمیشود. حالا برای این فرد 2 راه وجود دارد، آیا باید تسلیم شود و رشته ی دیگری را برای تحصیل انتخاب کند؟ یا باید باز با انرژی قبل سال های دیگر هم همچنان کنکور بدهد؟

پاسخ من این است: هیچکدام!

من دوست دارم راه پنجمی هم به این لیست اضافه کنم، و آن هم تلاش برای رسیدن به همان هدف نهایی ولی از راه های دیگر است. ما فکر میکنیم وقتی یک هدف مشخص داریم، تنها یک راه برای رسیدن به آن هدف وجود دارد. ولی این اشتباه است. در این مواقع است که من میگم باید به درون خودمون نگاه کنیم. اصلا چرا میخواستیم این کار رو انجام بدیم؟ به چه چیزی قرار هست برسیم؟ اگر هدف این فرد از پزشک شدن کمک به انسان هاست، شغل های دیگری هم برای رسیدن به این هدف وجود دارد. اگر هدف از پزشکی درآمد بالاست، شغل هایی وجود دارند که درآمدی حتی بیشتر از پزشکی دارند. اگر هدف علاقه به زیست شناسی و تحقیق است، کارهای دیگری در آزمایشگاه وجود دارد که باعث برآورده شدن این هدف میشود.

به نظر من، در جامعه ای که ما در آن زندگی میکنیم، کلمه‌ی تسلیم شدن خیلی بیش از اندازه مفهوم منفی به خود گرفته. دست کشیدن از کاری که میدونیم عملی نیست همیشه هم بد نیست. اتفاقاً بعضی مواقع راه هوشمندانه این است که مسیری که انتهایش معلوم است را زودتر ترک کنیم و بجاش در مسیری قدم بگذاریم که شانس موفقیت ما بالا تر است. همانطوری که در پست قبل گفتم ما نباید از شکست بترسیم، از قبول کردن به موقع شکست هم نباید هراس داشته باشیم. بعضی مواقع همین شناسایی و قبول کردن شرایط مقداری زیادی زمان برای ما میخرد. با خود رو راست باشید و بدون اینکه هدف نهایی خود را فراموش کنید راه های جدید را برای رسیدن به اهدافتون پیدا کنید...




دوست عزیز ممنونم که این متن رو مطالعه کردی. دوست دارم نظرت رو راجب این مطلب بدونم.

همچنین اگر خودت یا کس دیگری را میشناسی که تا کنون به بن بست رسیده و بعد آن را پشت سر گذاشته، با ما به اشتراک بگذار تا بقیه هم از دیدگاهت استفاده کنند :)