یک سوال ازتون دارم. اگر میدونستید که امروز قراره آخرین روز زندگیتون باشه، دوست داشتید 24 ساعت آخر عمرتون رو چطور بگذرانید؟ پیش دوستان صمیمی باشید؟ برای پدر و مادرتان بیشتر زمان بگذارید؟ به شریک زندگیتان بیشتر عشق بورزید؟
مدتی پیش این سوال رو از دوستانم پرسیدم و جواب های خیلی جالبی گرفتم. بیشتر افراد گفتند که میخواهند آن زمان را در کنار افرادی که دوستشان دارند بگذرانند و بیشتر به رابطه هایشان توجه کنند. یک سری از دوستانم هم میخواستند که حرف های نزده شان را با بقیه بزنند و بیشتر به افراد اطرافشون عشق بورزند.
این پاسخ ها من رو به فکر برد. سوال من اینه که اگر ما دوست داریم آخرین ساعت های عمرمان را در کنار افرادی که دوستشان داریم بگذرونیم و بیشتر به آن ها عشق بورزیم، پس چرا در روز های معمولی این کار را نمیکنیم؟ چرا در روز های معمولی آنقدر به دوستان و خانواده مان توجه نمیکنیم؟ مگر یکی از اهداف ما در زندگی همین نیست؟
ما به خانواده و دوستان نزدیک بسیار اهمیت میدهیم، ولی کم پیش نمیاید زمان هایی که برای مدت زیادی از آن ها دوریم. نه فیزیکی، بلکه روحی. از کار به خانه برمیگردیم ولی توجه لازم را به همسرمان نشان نمیدهیم. آخر هفته را در کنار پدر و مادرمان میگذاریم ولی در واقع آنجا نیستیم. فکرمان جای دیگریست. به کارمان، به درسمان و به مشکلاتی که نیاز داریم حل کنیم.
مگر عشق ورزیدن چقدر از ما در طول روز زمان میگیرد؟ اختصاص دادن دقیقه هایی از روزمون برای اطرافی که دوستشان داریم و فقط گوش کردن به حرف ها و دغدغه های اون ها مگر چقدر زمان میبرد؟
خوب به این ها فکر کنید. شما اگر فقط 24 ساعت فرصت داشتید چکار میکردید؟
خب، حالا همین کاری که بهش فکر کردید را امروز انجام دهید! لذت زندگی از آنجایی شروع میشود که ما مسائل گذشته را فراموش میکنیم، نسبت به آینده با دید مثبت نگاه میکنیم، و در زمانِ حال زندگی میکنیم...
چند روز پیش یک مطلبی را دوستم در تلگرام برایم فرستاده بود که از ناخوشی های ایران گله میکرد و در آخر هم نوشته بود "الکی نیست که جزو 14 کشورِ غمگین جهانیم"!
لحظه ای به پست نگاه کردم، بدون شک اولین چیزی که آدم در این مواقع حس میکنه انرژی منفیست! صرف نظر اینکه من با تمام پست مخالف بودم و کاملا واضح بود که یکطرفه همه چیز نوشته شده، ولی همچنان آن انرژی منفی رو حس کردم. (این یکی از دلایلی است که میگویم باید مواظب باشید اطراف خود را با چه انرژی پر میکنید.)
بعد پیش خودم فکر کردم، رتبه 14 به عنوان غمگین ترین کشور؟ اصلا چه کسی این را گفته؟ اولاً چیزی که شما باید در رابطه با اینگونه رتبه بندی ها بدانید این است که معمولا فقط یک فرد یا شرکت های خصوصی آن ها را انجام میدهند. این یعنی که معمولا اطلاعاتی که در دست دارند کامل نیست و شامل همه نمیشود. دوماً اینکه رتبه بندی ها همه طبق یک سری معیار های کلی که از پیش مشخص شده اندازه گیری میشوند. در رابطه با خوشحالی یک کشور، معیار ها معمولا اقتصاد، میزان اعتماد در جامعه، متوسط خواب، تحصیلات و عمر افراد هستند. حالا سوال اینجاست، اگر معیار من، آروین اردکانی، از زندگی این ها نباشد، یا اصلا انسان هایی که در اطراف من باشند همه قابل اعتماد باشند، یا اگر من روزانه ورزش کنم و انسان سالمی باشم، آیا دلیل داره که بیام بنشینم و بگویم من چقدر غمگینم؟؟ خیر!
همانطور که باید حواسمان باشد بر عکس این هم درست نیست. یعنی اگر کسی در سوئد یا هلند زندگی کند که معمولا کشوری با رتبه بالا در این نوع نظرسنجی هاست، باز دلیل نمیشود آن فرد حتما فرد خوشحالی باشد.
پس نتیجه این که، زیاد به رتبه بندی هایی که در رسانه ها به چشمتان میخورد اهمیت ندهید. بیشتر مواقع معیار های آن ها بسیار کلی است. حتی بعضی مواقع ممکن است شما انتظارات دیگری را از زندگیتان داشته باشید که اصلا آن ها در این رتبه بنده ها در نظر نگرفته باشند! مثلا فرض کنید معیار شما از زندگی شاد، بودن در کنار خانواده تان باشد. آیا با مهاجرت کردنِ تنها به سوئد باز میتوانید آن زندگی شاد را در کشوری که رتبه اول خوشحالی را دارد تجربه کنید؟ مطمئنا خیر...
پس به زندگی خودتان نگاه کنید. به جمع بندی های دیگران اهمیت ندهید و همیشه اطرافتان را با افراد مثبت پر کنید :)
یا ممکن است در مقابل، با تمام مطالبی که در رابطه با آن ها صحبت میشود مخالفت داشته باشید.
در هر دو مورد این را بدانید که تنها نجات دهندهی زندگی شما خودتان هستید.
نه من (نویسنده)، و نه هیچکس دیگر نمیتواند برای زندگی شما تصمیم بگیرد. شما خودتان تنها کسی هستید که کلید تمامِ در ها را دارید.
من امیدوارم که با استفاده از این بلاگ بتوانید آن کلید را پیدا کنید...
به بلاگ منِ نجات دهنده خوش آمدید :)
-
مهاجرت
(۳)
- خاطرات مهاجرت (۲)
- نکات مهاجرت موفق (۱)
- رشد فردی (۹)
- یک فنجان قهوه با آروین (۸)
- معرفی و بررسی کتاب (۱)
- نقل قول (۳)
- روزنوشته ها (۷)
- خداحافظی از بیان...و شروعی جدید
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - قسمت پنجم
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - قسمت چهارم
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - قسمت سوم
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - قسمت دوم
- شما چند فالوور دارید؟!
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - مقدمه و قسمت اول!
- اگر راحت بود، همه انجامش میدادند!
- مفهومِ مالکیت معنوی در فرهنگ ما
- قضیه پست های "یک فنجان قهوه با آروین"
- کنکور پزشکی کانادا (MCAT) - مقدمه و قسمت اول!
- 3 راه استفاده از حس حسادت برای رشد فردی
- شبکههای اجتماعی، طرحی هوشمندانه برای اتلاف وقت شما
- تستِ خون آشام!
- معرفی کتاب High Performance Habits
- سرآغاز
- اگر راحت بود، همه انجامش میدادند!
- مهربانی و عشقورزی از تنظیماتِ پیشفرض ماست!
- شاید زندگی همیشه ساده نباشد
- خاطرات مهاجرت - وِلکام تو تورانتو!