شبکه‌های اجتماعی، طرحی هوشمندانه برای اتلاف وقت شما

پشت میز نشسته اید و در حال درس خواندن هستید که یکدفعه احساس خستگی میکنید. برای لحظه ای کتاب را میبندید و قفل گوشی خود را باز میکنید. آیکون اینستاگرام را لمس میکنید تا کمی از دوستان خود مطلع شوید و یک استراحتی هم کرده باشید. پیش خود میگویید «15 دقیقه استراحت را میتونم داشته باشم، بعد ادامش را میخونم.»

تا اینستاگرام باز میشود استوری های بالای صفحه را میبینید که منتظر شماست. اولین استوری را انتخاب میکنید. دوستان خود را میبینید. یکی مطلب خنده دار به اشتراک گذاشته، یکی از خودش عکس گذاشته، و یکی هم از رانندگی خودش در شهر و آهنگی که در حال پخش است فیلم گذاشته. حس خوبی میگیرید. هر چه باشد ما انسان ها موجودات اجتماعی هستیم و دوست داریم که همیشه حس کنیم که به یک جامعه تعلق داریم. استوری ها تمام میشود. شروع میکنید به پایین رفتن و لایک کردن عکس ها. کامنت ها را میخوانید، جواب بعضی از دوستانتان را میدهید، و میبینید که چقدر این کار هیجان انگیز است. بسیار هیجان انگیزتر از کتابی که در حال خواندن بودید. 15 دقیقه میشود 30 دقیقه. سپس 45 دقیقه. بعد 1 ساعت. میدانید که باید به درس برگردید ولی اصلا انگار نمیشود. به صورت عجیبی هم اینستاگرام پست هایی را به شما نشان میدهد که دوست دارید ببینید! چقدر عجیب!

بالاخره اراده میکنید و گوشی را به کنار میگذارید. شروع به خواندن میکنید ولی انگار که ذهن شما از قبل حتی خسته تر است! چه شد پس؟ مگر تازه استراحت نکرده بودید؟ سعی میکنید به خستگی خود غلبه کنید و 2 صفحه بیشتر بخوانید ولی در هنگام خواندن هم حواس شما به صورت مرتب به دوستانتان و عکس هایی که دیده اید پرت میشود. حوصله تان سر میرود. باز خسته میشوید و دوباره گوشی را بر میدارید و قفل آن را باز میکنید...
   

instagram


این یکی از موقعیت هاییست که خیلی از ما تجربه کرده ایم. جالب است که بدانید، هدف اصلی شبکه های مجازی مثل اینستاگرام و فیسبوک، نگه داشتن شما برای زمان بیشتر در آن برنامه هست. میپرسید چرا؟ چون هرچه شما بیشتر در این شبکه ها وقت بگذرانید، آن ها فرصت بیشتری برای کسب درآمد دارند، و پول بیشتری از تبلیغ هایی که به شما نشان میدهند به جیب میزنند!



از دید روانشناسی، شبکه های اجتماعی دقیقا مثل دستگاه های "اسلات ماشین" طراحی شده اند (عکس روبرو این دستگاه را نشان میدهد). این دستگاه به گونه‌ای طراحی شده که فرد باید همواره پول خود را در دستگاهاسلات ماشین بگذارد و به کشیدن آن دستگیره در کنار دستگاه ادامه بدهد تا اینکه بالاخره 3 عکس شبیه به هم بشوند! هنگامی که 3 شکل مشابه باشند، پول زیادی را برنده میشوند.

روانشناسان فهمیده اند که فقط کشیدن این دستگیره (حتی اگر فرد برنده نباشد) باعث ترشح مقدار زیادی هورمون دوپامین در مغز میشود که حس لذت و پاداش را در فرد به وجود می آورد. دوپامین همان هورمونیست که مواد مخدر مانند هروئین و کوکائین هم باعث ترشح آن در بدن میشوند. برای همین هم هست که این دستگاه به مرور زمان باعث به وجود آوردن وابستگی در افراد میشود!



حال سوال اینجاست که کجای شبکه های مجازی مانند "اسلات ماشین" است؟! بگذارید برایتان توضیح دهم.

  • آروین اردکانی
  • سه شنبه ۲۸ فروردين ۹۷

هویت...

I am not who you think I am

I am not who I think I am

...I am who I think, you think I am

~Thomas Cooley~


«آدمی خود را در آینه‌ی دیگران می‌بیند ومی‌شناسد...»


  • آروین اردکانی
  • سه شنبه ۲۱ فروردين ۹۷

علاقه یا عادت؟

آیا شما هم شنیدید که میگویند علاقه به شغل آینده با گذشت زمان به وجود می‌آید؟ به نظر شما این جمله حقیقت دارد؟

زمانی که به فکر انتخاب رشته هستیم و با بقیه افراد مشورت میکنیم، همیشه 2 دسته از افراد وجود دارد. 

1. دسته اول افرادی هستند که باور دارند شما باید شغلی را انتخاب کنید که درآمد بالا و  مطمئن داشته باشد. این افراد کار را همان کار میبینند. یعنی چی؟ یعنی اینکه باور دارند انسان صرفاً کار میکند تا پول دربیاورد، تا با آن پول بعداً بتواند از زندگی خود لذت ببرد و خوش بگذراند. این نوع افراد کاری ندارند که آن شغل چیست، و اصلا علاقه به شغل برای آن ها معنی ندارد. اگر با این نوع افراد برای شغل آینده تان مشورت کنید، معمولاً به شما میگویند: «نگران نباش از الان! علاقه چیه دیگه؟ علاقه خودش وقتی کار رو شروع کنی، با گذشت زمان به وجود میاد.»

2. دسته دوم هم افرادی هستند که باور دارند شما باید شغلی را انتخاب کنید که با رسالت آینده شما و ارزش های شخصی شما سازگار باشد. آن ها قبل از اینکه به شما بگویند چه رشته ای را باید انتخاب کنید یا به دنبال چه شغلی بروید، از شما میپرسند چه مهارتی دارید. ابتدا با شما صحبت میکنند تا بیشتر با علایق، آرزو ها، و خواسته های بلند مدت شما در زندگی آگاه شوند. سپس بر طبق آن، به شما کمک میکنند که شغل آینده خود را انتخاب کنید.

پس متوجه تفاوت شدید؟ آن دسته اول، ابتدا نسبت به دانسته ها و عوامل خارجی شغلشان را انتخاب میکنند، سپس سعی میکنند به گونه ای اهداف و خواسته های درونی خود را تغییر بدهند، تا با شغل فعلیشان همخوانی داشته باشد. آن ها هیچوقت طعم علاقه شدید قلبی را نخواهند چشید، بلکه فقط یاد میگیرند چگونه از شرایطی که در آن موقعیت دارند لذت ببرند.

پس، علاقه و اشتیاق به کار هیچوقت خود به خود و نسبت به عوامل خارجی در انسان به وجود نمی آید. بلکه برای پیدا کردن آن، باید به داخل ذهن خودمان سفر کنیم و خود را بیشتر بشناسیم.

بگذارید برایتان یک مثال بزنم.

  • آروین اردکانی
  • يكشنبه ۱۹ فروردين ۹۷

معرفی کتاب High Performance Habits

«ما برای انجام کار ها به زمان بیشتر نیاز نداریم، بلکه به دلیل های قوی تر نیاز داریم تا بتوانیم اقدام کنیم! تا بتوانیم از همان زمانی که داریم استفاده موثرتری کنیم.»  (Brendon Burchard)

اولین کتابی که دوست دارم معرفی کنم، کتاب «عادت های کارآمد» (High Performance Habits) نوشته‌ی برِندِن بورشارد (Brendon Burchard) است.

High Performance Habits book by Brendon Burchard
این کتاب که در سپتامبر سال 2017 منتشر شد، از همان ابتدا جزو پرفروش ترین کتاب های آمازون بود. از آنجا که من برندن رو برای مدت زیادیست که دنبال میکنم و منتظر این کتاب هم بودم، تونستم حتی قبل از روز انتشار رسمی کتاب آن را پیش خرید کنم. برای همین فردای روز انتشار کتاب دمِ در خونه من بود که این خودش خیلی برای هیجان خوندن این کتاب رو بیشتر کرد! در این مقاله سعی دارم مطالبی که برندن در رابطه با آن ها در این کتاب صحبت میکند رو به شما بگویم که اگر شما هم خوشتان آمد، این کتاب را تهیه کنید. این را هم بگم که یک سورپرایز در این پست در رابطه با این کتاب برای شما دارم، پس حتما این مقاله را تا انتها بخوانید!


درباره نویسنده

برندن بورشارد به شخصه یکی از نویسنده و سخنرانان محبوب من در حیطه ی رشد فردی است. او هم اکنون 41 سال دارد و تا کنون 3 بار به عنوان نویسنده پرفروش نیویورک تایمز معرفی شده است. مجله‌ی موفقیت در آمریکا از او به عنوان یکی از 25 مدرس برتر در زمینه رشد و توسعه فردی نام برد و همچنین پس از انتشار این کتاب، عکس او در اکتبر 2017 بر روی صفحه اول مجله چاپ شد.عکس برندن در مجله
کتاب های دیگر برندن عبارت اند از:
1.The Motivation Manifesto

2.The Charge

3.The Millionaire Messenger

4.Life's Golden Ticket

به عنوان یک مدرس موفقیت، برندن بسیار در شبکه های مجازی از جمله یوتیوب و فیسبوک هم فعال است و آموزش های رایگان خود را در اختیار مردم میگذارد. او در حال حاضر بیش از 5 میلیون دنبال کننده در فیسبوک دارد! (برای مشاهده وبسایت برندن اینجا را کلیک کنید.)

داستان زندگی برندن از آنجا شروع میشود که رابطه  عاطفی بلند مدتش که انتظار داشت به ازدواج ختم شود، پس از خیانت طرف مقابلش به هم می خورد. در آن زمان او فقط 19 سال داشته است، اما این اتفاق ضربه ی روحی بزرگی را به او وارد میکند که باعث میشود دورانی را در افسردگی بگذراند. در همان دوران او تصمیم میگیرد تا با دوست خود به یک مسافرت به کوبا برود تا در آنجا هم هوایی عوض کرده باشند، و هم اینکه به سر کاری که در اینترنت پیدا کرده بودند بروند تا پولی هم در بیاورند. در راه برگشت از سفر، دوست او در حال رانندگی با سرعت بالا بوده که ناگهان با یک پیچ شدید مواجه میشوند و کنترل ماشین از دستش خارج میشود. ماشین چندین غلت میخورد و از جاده خارج میشود. به گفته خود برندن، در آن لحظه آن حرکت آهسته را مثل فیلم ها تجربه میکند و تمام زندگیش در جلوی چشمانش میگذرد. پس از توقف ماشین برندن موفق میشود خود را از ماشین بیرون بکشد، و همانطور که به بدن خونین خود نگاه میکند، پیش خود فکر میکند که آیا من اصلا زندگی کردم؟ آیا اصلا به انسان های اطرافم عشق ورزیدم؟ و آیا اصلا به درد کسی خوردم...؟
خدا رو شکر هم برندن و هم دوستش جان سالم از آن حادثه به در میبرند، اما همین 3 سوال باعث میشود که برندن از آن روز به بعد به شدت تلاش کند تا به انسان های دیگر یاد بدهد چگونه زندگی کنند تا از جوابشان به این 3 سوال خوشحال باشند! (برای شنیدن داستان برندن از زبان خودش، اینجا را کلیک کنید تا ویدیو را در فیسبوک مشاهده کنید.)

  • آروین اردکانی
  • جمعه ۱۷ فروردين ۹۷

تستِ خون آشام!

هرچیزی که هیجان‌زده تان می‌کند را بیشتر انجام دهید، و هرچیزی که انرژی از شما می‌گیرد را کمتر. «Derek Sivers»

پابلو پیکاسو فرد خیلی معروفی بود از نظر اینکه انرژی همه‌ی افرادی که ملاقات میکرد را می‌مکید!  نوه‌ی او مارینا اعتقاد داشت که او همه‌ی افراد را مانند لوله های روغنی رنگ های نقاشی اش می چلِاند! شما ممکن بود خیلی زمان خوبی را با پیکاسو در تمام روز بگذرانید ولی وقتی به خانه بروید بسیار احساس خستگی و اضطراب بکنید. در همان هنگام، پیکاسو به استادیو خود میرفت و با استفاده از آن انرژیی که از شما مکیده بود، تمام شب به نقاشی کردن می پرداخت.

بیشتر مردم این مسئله را در مورد پیکاسو تحمل میکردند زیرا که اینطور میتوانستند با این فرد شاخص وقت بگذرانند. اما برانکوش، که یک مجسمه ساز معروف رومانیایی بود این کار را نکرد. برانکوش افراد خون آشام را میشناخت، برای همین اجازه نمیداد که پیکاسو انرژی روحی و جسمی اش را بمکد و استفاده کند. او همیشه از پیکاسو دوری میکرد.

کاری که برانکوش آن موقع انجام داد را من "تستِ خون آشام" می‌نامم. تست خون آشام یک راه ساده است برای اینکه بفهمید چه کسی را باید در زندگی خود راه بدهید، و از چه کسی باید در زندگیتان دوری کنید. اگر بعد از معاشرت با یک فرد حس می‌کنید که تمام انرژی ذهنی شما تخلیه شده است، بدانید که آن فرد یک خون آشام است (همانطور که تا الان فهمیده اید خون آشام یک اصطلاح است و منظور واقعاً کسی نیست که از خون شما به عنوان غذا استفاده می کند!). و در مقابل، اگر بعد از معاشرت با یک فرد حس میکنید که سرشار از انرژی شده اید و آماده انجام کارهای دیگر هستید، بدانید که آن فرد یک خون آشام نیست.
البته که این تست خون آشام در رابطه با خیلی چیزهای دیگر در زندگی ما (مانند شغلمان، سرگرمی هایمان و جا هایی که میرویم) هم صدق میکند.

متاسفانه باید بگویم که خون آشام ها قابل درمان نیستند (اگر هم باشند، خیلی سخت و وقت گیر خواهد بود). از این رو، اگر خود را در حال معاشرت با یک خون آشام دیدید، مانند برانکوش عمل کنید و آن ها را برای همیشه از زندگی خود حذف کنید...

 

گرفته شده از کتاب: Show Your Work

نویسنده: Austin Kleon

مترجم: آروین اردکانی


امیدوارم که از خوندن این متن لذت برده باشید. اگر دوست دارید، در قسمت نظرات برایم درباره خون آشام هایی که تا حالا در زندگیتون بوده اند و اینکه چطور شما با اون ها برخورد کردید بنویسید! :)

  • آروین اردکانی
  • يكشنبه ۱۲ فروردين ۹۷
ممکن است در این بلاگ جوابِ پپیچیده ترین سوال هایتان را بگیرید و مطالبی را بیاموزید که بتوانید با استفاده از آن ها بزرگترین مشکلات زندگی خود را حل کنید.
یا ممکن است در مقابل، با تمام مطالبی که در رابطه با آن ها صحبت میشود مخالفت داشته باشید.
در هر دو مورد این را بدانید که تنها نجات دهنده‌ی زندگی شما خودتان هستید.
نه من (نویسنده)، و نه هیچکس دیگر نمیتواند برای زندگی شما تصمیم بگیرد. شما خودتان تنها کسی هستید که کلید تمامِ در ها را دارید.
من امیدوارم که با استفاده از این بلاگ بتوانید آن کلید را پیدا کنید...
به بلاگ منِ نجات دهنده خوش آمدید :)
راه های ارتباطی